کارآفرینی تجاری
برنامه BS در کارآفرینی تجاری دانشجویان را برای شناسایی، ارزیابی و توسعه فرصت های کارآفرینی در شرکت های موجود یا از طریق سرمایه گذاری های جدید آماده می کند.
این برنامه بر همکاری، رهبری، ارتباطات و تیمسازی و همچنین توسعه مهارتهای تحلیلی، مدیریتی و رهبری مناسب برای افرادی که میخواهند جهان را از طریق نوآوری تغییر دهند، تاکید دارد. دانشآموزان در این برنامه اغلب با دانشجویان سراسر دانشگاه همکاری میکنند تا وسعت درک در همه رشتههای تجاری و عمق درک در تشخیص فرصت، امکانسنجی، مدیریت منابع و استراتژی داشته باشند.
دانش آموزانی که این برنامه را تکمیل می کنند، نیازهای منحصر به فرد یک کارآفرین را درک می کنند و یاد گرفته اند که چگونه به طور موثر فرصت های بازار، راه حل های نوآورانه و استراتژی های اجرایی را شناسایی کنند.
کارآفرینی تجاری چیست؟
با یک جستوجوی ساده در گوگل میبینیم که بهطور کلی، کارآفرینی به راهاندازی یک فعالیت تجاری جدید گفته میشود و به راهاندازی کسبوکارهای کوچک و در مقیاس بزرگ شامل راهاندازی شرکتهای تجاری یا صنایع تقسیم میشود.
کارآفرین چیست؟
کارآفرین فردی است که کسب و کاری را با منابع محدود راه اندازی و اداره می کند. این فرد مسئول تمام خطرات و مزایای سرمایه گذاری تجاری خود است. ایده کسب و کار معمولاً یک محصول یا خدمات جدید را در بر می گیرد تا یک مدل تجاری موجود.
سرمایهگذاریهای کارآفرینانه بازده بالا را با سطح بالایی از عدم اطمینان هدف قرار میدهند. کارآفرین مایل است امنیت مالی و حرفه خود را به خطر بیندازد، زمان و همچنین سرمایه را در یک سرمایه گذاری نامطمئن صرف کند، سرمایه لازم، مواد خام، مکان های تولید و کارکنان ماهر را ترتیب دهد. بازاریابی، فروش و توزیع جنبه های مهم دیگری هستند که توسط کارآفرین کنترل می شوند.
حتی اگر برخی از این وظایف برون سپاری شوند، ریسک همچنان توسط کارآفرین انجام می شود. این امر کارآفرینی را با به ارث بردن و/یا راه اندازی یک کسب و کار موجود، کار کردن برای یک استارتاپ یا کارآفرین در ازای دستمزد، کارگزار بودن یا فروش کالاها یا خدمات از قبل موجود به عنوان یک حق امتیاز یا نمایندگی متفاوت می کند.
هدف از کارآفرینی چیست؟
هدف از کارآفرینی مجموعهای از انگیزهها و دستیابی به آرزوها و خواستههایی است که افراد را به تشکیل و راهاندازی کسب و کارهای خود ترغیب میکند.
. ایجاد ارزش اقتصادی: یکی از اهداف اصلی کارآفرینی ایجاد ارزش اقتصادی است. با تاسیس یک کسب و کار موفق کارآفرینان میتوانند به ایجاد اشتغال، افزایش تولید و ارزش افزوده و رشد اقتصادی کمک شایانی کنند.
. نوآوری و خلاقیت: کارآفرینی فرصتی مناسب برای اعمال نوآوری و خلاقیت در جوامع محسوب میشود. ایجاد محصولات و خدمات جدید، حل مشکلات به شیوههای نوین، ارتقا روشها و فرآیندها از جمله اثرات مثبت کارآفرینی در حوزه نوآوری و خلاقیت خواهد بود.
. اشتغالزایی و کاهش بیکاری: یکی از اهداف مهم کارآفرینی ایجاد فرصتهای شغلی برای افراد است. با تاسیس کسب و کارهای جدید، افراد به ایجاد فرصتهای شغلی خود و دیگران میپردازند و برای کاهش بیکاری و افزایش سطح اشتغال در جامعه اقدام میکنند.
. توسعه فردی و رشد شخصی: کارآفرینی فرصتی طلایی برای رشد فردی و توسعه مهارتها و تواناییهای شخصی بهشمار میرود. در طول دوره کارآفرینی افراد با چالشها و مسائل مختلفی مواجه میشوند و میتوانند با کسب تجربه به تقویت مهارتهای مدیریتی، رهبری، ارتباطات و حل مسائل بپردازند.
. افزایش میزان رضایت و خوشبختی شخصی: داشتن کسب و کاری موفق که به وسیله خود فرد راهاندازی شده باشد، میتواند حس رضایت و خوشبختی را به افراد القا کند. افزایش اعتمادبهنفس نیز که از اثرات مثبت کارآفرینی موفق محسوب میشود در کنار حس رضایت و خوشبختی امکان رشد، پیشرفت بیشتر و رسیدن به اهداف و خواستهها را برای افراد به ارمغان میآورد.
دیدگاه های کارآفرینی
در قرن بیست و یکم، دولتهای دولتهای ملت تلاش کردهاند تا کارآفرینی و فرهنگ سازمانی را ارتقا دهند، به این امید که رشد اقتصادی و رقابت را بهبود بخشد یا تحریک کند. پس از پایان اقتصاد سمت عرضه، کارآفرینی قرار بود اقتصاد را تقویت کند.
به عنوان یک رشته دانشگاهی، کارآفرینی مکاتب مختلف فکری را در خود جای می دهد. در رشته هایی مانند مدیریت، اقتصاد، جامعه شناسی و تاریخ اقتصادی مورد مطالعه قرار گرفته است. برخی کارآفرینی را به عنوان اختصاص یافته به کارآفرین می دانند. این محققان تمایل دارند بر روی کارهایی که کارآفرین انجام می دهد و ویژگی هایی که یک کارآفرین دارد تمرکز کنند. گاهی اوقات از آن به عنوان رویکرد عملکردگرایانه به کارآفرینی یاد می شود. برخی دیگر از دیدگاه فردگرایانه منحرف میشوند تا کانون توجه را به فرآیند کارآفرینی معطوف کنند و در تعامل بین آژانس و زمینه غوطهور شوند. گاهی اوقات از این رویکرد به عنوان رویکرد فرآیندی یا چرخش/رویکرد زمینه ای به کارآفرینی یاد می شود.
تفاوت بین کارآفرینی اجتماعی و کارآفرینی تجاری چیست؟
تفاوت اصلی باید در رابطه با هدف، یا آنچه که تشکیلات سعی در به حداکثر رساندن آن دارد، باشد. برای کارآفرینان اجتماعی، حد نهایی به حداکثر رساندن قسمی از اثرات اجتماعی است، معمولا با مطرح کردن نیاز مبرمی که توسط سایر نهادها به درستی اداره نمی شود، نادیده گرفته می شود، یا بی اساس دانسته می شود. برای کارآفرینان تجاری، حد نهایی می تواند به حداکثر رساندن سود یا ثروت سهامداران، یا ایجاد موجودیتی (نهادی) محترم و پیش رونده باشد که برای مشتریان، ارزش، و برای کارمندان، شغل معنی دار، فراهم آورد.
جهان به هر دو نوع کارآفرینی نیاز دارد؛ نباید یکی برتر از دیگری تلقی شود، هر چند کارآفرینی اجتماعی اغلب بیشتر به چالش کشیده می شود، زیرا با مسائلی روبرو می شود که با شیوه های دولتی در تضاد بوده اند، و هنوز راه حل هایی برای آن عرضه نشده اند. همچنین، همانطور که انتظار می رود هم پوشی هایی هم وجود دارند: کارآفرینان اجتماعی اغلب از طریق تشکیلات اجتماعی کسب درآمد می کنند، و تجار غالبا به مسئولیت اجتماعی اهمیت می دهند. هر دو نوع کارآفرینی مستلزم بینش، ابتکار عمل، ایجاد سازمان، و “بازاریابی” هستند.
از لحاظ مهارت و خلق و خو، کارآفرینان اجتماعی و تجاری به طور قابل توجهی مشابه هستند، اما اهداف اصلی آنها متفاوت می باشند. مردم تشکیلات اقتصادی را برپا می سازند تا کارهای مختلفی را انجام دهند. برخی به دنبال ایجاد شرکت کفش ورزشی غالب جهان، ساخت سریع ترین کامپیوترهای جهان، یا توسعه بازار وام های درجه ی دو هستند. برخی دیگر خواهان ایجاد مسکن یکپارچه برای معلولین، تولید واکسن برای بیماری های کشورهای در حال توسعه، یا کمک به کودکان فقیر برای دستیابی به کتاب های با کیفیت، هستند.
برخی پژوهشگران می گویند که تمایز قائل شدن فایده چندانی ندارد و این که کلیه کارآفرینان باید کارآفرینان اجتماعی تلقی شوند زیرا آنها تولید اشتغال می کنند و نیازها را رفع می نمایند. ما با این مطلب موافق نیستیم. ما آن فردی را که اسنک هایی چون چیپس سیب زمینی یا کیک اسفنجی را در بازار چینی ها ارئه می دهد، کارآفرین اجتماعی نمی خوانیم، حتی اگر شرکت او یک میلیون شغل تولید کرده باشد. سعی در به حداکثر رساندن تأثیر اجتماعی تنها ملاک کارآفرینی اجتماعی نیست.
همانطور که گرگ دیز اظهار داشت، کارآفرینی شامل عناصری از تازگی و پویایی است. امروزه، هزاران شرکت “تکنولوژی پاک ” و “تکنولوژی سبز” به مسائل زیست محیطی می پردازند، اما همگی آنها نمونه های کارآفرینی اجتماعی نیستند. مثلا، در صنعت انرژی خورشیدی، بسیاری از شرکت ها محصولاتی همیشگی را در بازارهایی به رسمیت شناخته شده به فروش می رسانند.
بدون به حداقل رسانی مشارکت آنان در راه حل، تمیز دادن شرکت های متعارف از آنهایی که پیشگام محصولات جدیدی هستند و تلاش می کنند تا صنایع را تغییر دهند، یا بازارهایی را در شرایطی مخصوصا دشوار برپا می سازند، خالی از فایده نیست. شرکت کوچکD. light Design مثال کارآفرینی اجتماعی مناسبی است. در دنیایی که در آن دو میلیارد نفر به نیروی برق دسترسی ندارند، این شرکت سعی می کند تا لامپ های کم هزینه الکتریسیته خورشیدی را به روستاییان و زاغه نشینان کشورهای در حال توسعه عرضه نماید، تا آنها بتوانند که آنرا جایگزین نفت سفید نمایند، ماده ای ناسالم و خطرناک که در گرم شدن کره ی زمین سهیم است.
یکی از نمونه های برجسته کارآفرینی اجتماعی در ایالات متحده شرکت سهامی ShoreBank است، اولین شرکت صاحب سهم بانکی کشور، با آگاهی از مسائل زیست محیطی و توسعه ی جامعه، ShoreBank که دفتر مرکزی آن در جنوب شیکاگو است، امروزه شرکتی 2.4 میلیارد دلاری با بانک های سودآور و شرکت های وابسته با اهداف اجتماعی در پنج ایالت، و همچنین مشاوره ی جهانی و شعبه های سرمایه گذاری، است. این شرکت با قرض دادن پول به تجار محلی در جنوب شیکاگو که مسکن اهل محله را بازسازی کردند، آغاز کرد.
اگر ShoreBank کسب و کار خود را در جامعه ی طبقه متوسط آغاز کرده بود، به طور قطع آنرا یک بانک – بانکی خوب – می خواندیم. اما بنیان گذاران آن عمدا در ناحیه ای فقیر از شیکاگو که از پرواز طبقه ی متوسط مبهوت بودند، جایی که خدمات بانکی تقریبأ موجود نبود، شروع کردند. ShoreBank مدلی تجاری را هماهنگ با نیازهای این جامعه بدون بانک ایجاد کرد، و در این فرآیند به تغییر شکل آن کمک کرد. این بانک، در حین حفظ حاشیه سودی سالم، طالب به حداکثر رسانی تأثیر اجتماعی وام دهی خود بود.
اگر ShoreBank به دنبال به حداکثر رسانی سود خود بود، همان کاری را که سایر بانک ها در آن زمان کردند انجام می داد: شهرهای داخلی را رها می کرد. در عوض، تنها بانکی شد که قانون سرمایه گذاری مجدد جامعه را که هدف آن توقف خط قرمز کشیدن بر محلات فقیر بود، حمایت کرد.
علاوه بر این، دو تن از بناینگذاران ShoreBank، یعنی ران گريزوینسکی و مری هیوتون، چندین سفر به بنگلادش رفتند تا تجربیات بانکداری خود را با مسئولین بانک گریمان و BRAC به اشتراک بگذارند. به واسطه ی شعبه غیر انتفاعی وابسته ShoreBank، یونس به همراه یک مدیر ارشد BRAC به ایالات متحده سفر کردند برای تبادلاتی که منجر به ایجاد برنامه های تأمین سرمایه های کوچک در چند ایالت آمریکا شد، و توجه سیاستگذاران کلیدی را به خود جلب کرد، به ویژه بیل و هیلاری کلینتون، سپس فرماندار و بانوی اول آرکانزاس، افرادی که حمایت خود را از تأمین سرمایه های کوچک به کاخ سفید بردند.
کارآفرینی اجتماعی همچنین باید در رابطه با تغییر تدریجی تفکر و طرز کار در زمینه ای معلوم مورد توجه قرار گیرد. آنچه که در یک نسل بدعت آمیز است ممکن است که در نسل بعدی معمولی یا حتی قهقرایی باشد.
تأمین سرمایه های کوچک به عنوان نمونه ای از کارآفرینی اجتماعی آغاز گردید، اما در حال حاضر این خدمات توسط مؤسسات مالی رسمی عمدتأ علاقمند به سودآوری بسط می یابند. بانک های تجاری پس از سی سال کار با پیشگامانی که قابلیت سوددهی آن را اثبات کردند، وارد این بازار شده اند. افرادی که برای شروع این کار پیشگام شدند ثروتمند نشدند؛ برخی برای بر پا سازی سازمان های خود، پس انداز های شخصی خود را صرف کردند. در حال حاضر، تأمین سرمایه های کوچک تجاری وعده ی گشایش جریانات سرمایه ای کلان را برای تأمین مالی وام های کوچک می دهد. تلاش های بانک ها، اگر مسئولانه اداره شوند، می توانند به صدها میلیون نفر، شاید هم میلیاردها نفر، فایده برسانند. اما، از نظر ما بانک ها فقط زمانی به کارآفرینی اجتماعی می پردازند که به جای سودآوری به دنبال به حداکثر رسانی تأثیر اجتماعی باشند. محک آن کاری است که هنگام رویارویی با انتخاب بین این دو هدف، انجام می دهند. آیا وام گیرندگان بی پول تر را به نفع آنهایی که پولدارتر هستند، نادیده می گیرند؟ آیا آنها نرخ های بهره ای را که بطور قابل توجهی بیشتر از هزینه های خود سرمایه است از تهیدستان طلب می کنند؟ بحران فعلی وام مسکن به دلیل اهمیت زیادی که بانک ها برای سود قائل شدند و در مورد پیامدهای اجتماعی وام دهی خود غفلت ورزیدند، وقوع یافت.
بحرانی مشابه در تأمین سرمایه های کوچک می تواند موجب زیان سراسر جهان شود. برای نسل ها، کارآفرینان تجاری به نسبت کارآفرینان اجتماعی از حیث تعداد افزون تر بوده، و توجه بیشتری را به خود جلب کرده اند. کارآفرینان تجاری طراز اول از خدمات مالی و مدیریتی مؤثری بهره مند شدند، و بدین وسیله توانستند شرکت هایی فوق العاده موفق را برپاسازند.
آنها شور عظیمی را ایجاد کردند؛ خیلی ها افسانه شدند. در مقابل، کارآفرینان اجتماعی با سرمایه گذاری های غیر قابل پیش بینی و تکه تکه مواجه بودند. سازمان های آنان به کندی رشد یافت. بنیان گذاران شامل فهرست های Forbes نشدند. شرکت های رسانه ای مجلاتی را مختص به فعالیت های آنان ایجاد نکردند. آنها حتی ضربات روزنامه خود را هم دریافت نمی کردند. در کنار رهبران دولتی و تجاری، نقش آنان مورد توجه نبود. اما آن وضعیت در حال تغییر است. امروزه میزان توجه در جهت کارآفرینی اجتماعی زاویه می گیرد، به طوری که بیشتر مردم از خودشان می پرسند: چه نوع تشکیلاتی ارزش وقف زندگی خود برای ایجاد آن دارد؟